مترونوشت

اینجا فروپاشی ِ خودشیفتگی ِ تصویر است.

مترونوشت

اینجا فروپاشی ِ خودشیفتگی ِ تصویر است.

مترونوشت شماره سیصد و سی و یک

آن‌ها ما را در بند کرده بودند. یادمان رفته بود که رفقایمان سالهاست آن سوی واگن‌ها، جایی که دیگر خبری از آن‌ها نیست، روزهای سختی را می‌گذرانند.

ما تنها به ایستگاه‌ها فکر می‌کردیم. به دستفروش فکر می‌کردیم که چه می‌فروشد. به دختری فکر می‌کردیم که شاید کمی روسری‌اش عقب رفته باشد.

به پیرمردی که شاید جایی برای نشستن بخواهد.

به زنی که زانو‌هایش درد می‌کند از پوکی استخوانی که چند بار زایمان به او هدیه کرده بود.

ما به مردی فکر می‌کردیم که سبیل‌هایش بی‌هیچ نقصی شبیه یکی از اسطوره‌هایمان بود.

ما به کارگری فکر می‌کردیم که کلاه بر سرش نبود.

از بلندگوی ایستگاه هم دیگر کاری برنمی آمد ما به همه چیز فکر می‌کردیم.

آن‌ها ما را و دوستانمان را به بند کشیده بودند، اما به دوستانمان فکر نمی‌کردیم.

مترو تکان می‌خورد به همین تکان‌هایش حتی فکر می‌کردیم.

به ایستگاهی که مترو توقف نمی‌کرد فکر می‌کردیم.

دکمه قرمز را فشار می‌دادیم و می‌گفتیم تهویه کار نمی‌کند.

مترو شلوغ که می‌شد به فشار‌ها هم فکر می‌کردیم، اما به رفقایمان فکر نمی‌کردیم که خیلی راحت از آزادی محروم بودند.

وقتی توریستی را وسط مترو می‌دیدیم که با موهای بور و دندانهای ردیف می‌گفت Excuse me، به رفقای پناهنده‌مان هم فکر می‌کردیم اما به خونهای کف خیابان فکر نمی‌کردیم؛ به آنهایی که می‌توانستند حالا باشند ولی تنها خاطره‌ای از خونشان بر کف خیابان باقی است.

ما حتی به مازراتی هم فکر می‌کردیم.

کسی لای در گیر کرده بود و ما به او هم فکر می‌کردیم.

رفقایمان وسط زندان داشتند به ما فکر می‌کردند و به روزهایی که می‌توانستند همین جا لای در مترو گیر کرده باشند.

اصلا می‌شد سوار این مترو هیچ انسانی نباشد.

می‌شد گربه‌ها و موش‌ها نشسته باشند و ایستگاه به ایستگاه سوار و پیاده شوند.

می‌شد چند گلدان کاکتوس به جای این مسافر‌ها روی صندلی‌ها باشد و گاهی خاری بر تن هم فرو کنند.

نظرات 9 + ارسال نظر
حسام شنبه 25 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 12:13 ق.ظ http://www.tarh7.ir

اگر هدفی برای زندگی ،دلی برای دوست داشتن، و خدایی برای پرستش داری . تو یکی از بهترین ادم های دنیا هستی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ممنون میشیم ما رو لینک کنید

عاطی چهارشنبه 29 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 01:34 ق.ظ http://www-blogfa.blogsky.com

بسیااااااااااااار بسیااااااااااااررررر زیبااااا


مرسی ی ی ی ی

:گل

جودی آبوت با موهای مشکی چهارشنبه 29 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 11:43 ب.ظ http://judy-Abbott.blogsky.com

واقعا احسنت.
یک روان شناسی کامل از آدم های توی مترو. هر بار با یک زاویه دید جدید.
میتونین اینو یه کتاب کنید.
منم یه پست دارم به اسم ایستگاه نارنیا.
یه کم درباره مترو هست

عاطی شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 03:45 ب.ظ http://www-blogfa.blogsky.com

سلام

پیشاپیش سال نو رو بهتون تبریک می گم :)

سال خووبی داشته باشید :گل

saeed سه‌شنبه 12 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 02:14 ق.ظ

سلام کجایی چرا دیگه پست نمیزاری؟؟؟

زنی شبیه خودش یکشنبه 29 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 10:06 ق.ظ http://www.spiralofsilence1.blogfa.com

چقدر خوب از مترو استفاده میکنی برای گفتن واقعیات تلخی که بهش مبتلا هستیم. اره خیلی وقته یادی نمی کنیم نهایت یه پستی تو فیس میزاریم.

یاسمن پنج‌شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 04:26 ب.ظ

سلام
وبلاگ جالبی دارید... میگم این مردی با شانه های استخوانی خودتون نیستید؟

عاطی پنج‌شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 03:02 ب.ظ http://www-blogfa.blogsky.com

سلاااااام

ای کاش حتی وقتی ک دیگه هیچ کس وبلاگ نمینویسه

شما بنویسید همچنان

معرکه ه ه ه ه مینویسید

هروقت سوار مترو میشم.سعی میکنم مثل شما نگاه کنم و سوژه هارو پیدا کنم بعد انننننقد موهوم و عااالی و حرفه ای بنویسم

ک البته :دی! نتیجه ش اینه ک چیزی نوشته نمیشه:دی

امیدوارم مترو نوشت سیصدوسی و دو رو به زودی بخونم توو وبتون

الهام پنج‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 06:02 ب.ظ

سپند چقدر خوب مینویسی!
خوش بحالت

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد