مترونوشت

اینجا فروپاشی ِ خودشیفتگی ِ تصویر است.

مترونوشت

اینجا فروپاشی ِ خودشیفتگی ِ تصویر است.

مترونوشت شماره سیصد و سی و پنج

 مرد آمده بود، یک‌به‌یک به تمام مسافرها گفته بود که باید اینجا را ترک کنند، گفته بود دیگر مترو جای ماندن نیست. کسی هم به او نخندیده بود، دست‌فروش‌ها هم هاج و واج نگاه می‌کردند و آتش زدند به مالشان. حراج شده بود همه چیز، انگار دیگر فروشی در کار نبود.

یکی لنگه جورابی از دست‌فروش برداشته بود و می‌خواست روی سرش بکشد که او را نشناسند. مسافری با لهجه‌ای غریب و خنده‌ای خشن گفته بود که هی آقا، این‌ها جوراب مردانه است، باید بروی پارازین بگیری که راحت روی صورت بنشیند.

بلندگوی مترو دم‌به‌دم می‌گفت مسافران محترم لطفاً خونسردی خود را حفظ کنید، همکاران در حال رفع ایراد فنی هستند.

زنی که معلوم نبود غمگین است یا شاد، صدایش را بلند کرد: یعنی این مترو مدیر فنی نداره؟

حرفش تمام نشده بود که پسری خنده‌اش گرفت: مگه تیم فوتباله حاج‌خانم! که مدیر فنی داشته باشه؟

زن رویش را برگرداند و این بار چهره‌اش مشخص بود که عصبانی است:‌ حاج‌خانم، عمه‌ته، بچه!

مرد با شانه‌های استخوانی‌اش گوشه‌ای نشسته بود و داشت بیرون را می‌پایید.

آن‌ها با موتورهایشان روی سکوی ایستگاه منتظر بودند. پیراهن روی شلوار و با ته‌ریش‌های غم‌انگیزشان خیره شده بودند به مترو.

مرد با شانه‌های استخوانی‌اش یکی از آن‌ها را دیده بود که با دست به او اشاره می‌کند تا پیاده شود.

بقیه هم به مرد اشاره کرده بودند. مرد شانه‌های استخوانی‌اش را بالا انداخته بود و تقویم را نگاه کرد که دیگر از ۱۸ تیر گذشته است.

بلندگوی ایستگاه داشت برنامه رادیو را پخش می‌کرد. بعد یک لحظه همه ساکت شدند، بلندگو داشت تکرار می‌کرد: توجه فرمایید، توجه فرمایید؛ علامتی که هم‌اکنون می‌شنوید اعلام توافق یا وضعیت بنفش است و معنی و مفهوم آن این است که حمله هوایی دشمن نزدیک بود ما آن را دفع کردیم. محل کار خود را ترک کنید و به مترو بروید.

صدای سوت و کف مسافرها بالا رفت. بسته‌های شکلات باز شد و بعضی‌ها هم شیرینی داشتند و تعارف کردند. یکی به دست‌فروش گفت:‌ آقا آب‌میوه نداری؟

دست‌فروش کیسه‌اش را نگاه کرد و گفت: ساندیس هست. می‌خوای؟

مترو هنوز توی ایستگاه متوقف بود و همه داشتند می‌خوردند و می‌زدند و می‌خندیدند. یکی داد زد:‌ دست نگه دارید، نخورید، نخورید، آقا ماه رمضونه.

کار از کار گذشته بود همه خورده بودند.

بلندگوی ایستگاه همچنان صدای رادیو را پخش می‌کرد:‌ توجه فرمایید، توجه فرمایید؛ علامتی که هم‌اکنون می‌شنوید اعلام توافق یا وضعیت بنفش است و معنی و مفهوم آن این است ...

موتورسوارهای روی سکو با همان ته‌ریش‌ها و پیراهن‌های روی شلوار، پوزخند زدند. یکی از آن‌ها دوباره به مرد اشاره کرد که پیاده شود.

مرد با شانه‌های استخوانی‌اش دیگر به آن‌ها توجهی نکرد، کتابش را برداشت و شروع کرد به خواندن: «انتخابات جوهرهٔ دولت را عوض نمی‌کند. حتی اگر یک رئیس‌جمهور چپ‌گرا حاکم باشد یا اکثریت چپ‌گرا در پارلمان برگزیده شود، ژنرال‌ها، روسای پلیس و قضات سرجای خود باقی می‌مانند،‌ به همین ترتیب صاحبان کارخانه‌ها و بانکداران هم تعویض نمی‌شوند و جامعه نیز همچنان در راستای اهداف سرمایه‌دارانه اداره می‌شود...»