-علی! درد میکنم
-کجایت درد میکند؟
-خودم هم نمیدانم، شاید همهٔ من درد میکند.
-بس کن عاطفه، تا کی میخواهی ادامه بدهی؟
بلندگو اعلام کرد: ایستگاه ناکجاآباد
یکی از مسافرها با کت قهوهای رو کرد به مردی که اسمش علی بود: آقا، بلندگو چی گفت؟ گفت ناکجاآباد؟ درست شنیدم؟
علی حواسش نبود و داشت به حرفهای زن گوش میداد: علی! سالهاست که درد میکنم.
-بعد از این همه سال، هنوز هم؟
زن موهای روی شقیقهاش را کنار زد: میدانی وقتی که بعضی از رفقا زندان بودند، امید به آزادی بود، وقتی که نادر بیمار بود و سرطان داشت، امید به بهبودی بود؛ وقتی آن چند نفر از ایران رفتند و پناهنده شدند، امید به بازگشتشان بود؛ اما وقتی کسی میمیرد دیگر امیدی به هیچ چیزی نیست.
بلندگو اعلام کرد: ایستگاه رودهن
مسافری که کت قهوهای داشت این بار از کناریاش پرسید: بلندگو چی گفت؟ ایستگاه رودهن؟ درست شنیدم؟
کناریاش خندید.
زن دوباره موهای روی شقیقهاش را کنار زد: علی! هنوز برخی آهنگها توی گوشم هست، یادت میآید؟
علی دست زن را گرفت: Eldorado؟
زن دستش را از دست علی بیرون کشید: مگر میشود فراموش کرد.
بلندگو اعلام کرد: ایستگاه بعد مازندران
مرد با کت قهوهای نگران شد: انگار راستیراستی مترو دارد به سمت شمال میرود، لابد ایستگاه بعد هم ایستگاهی ساحلی است.
بعد کتش را در آورد و از پسر جوانی پرسید: شما هم شنیدید؟ گفت مازندران؟
پسر که گردنبند طلا داشت، رویش را برگرداند: بعضیها دیوانهاند، خدا شفایت بدهد.
بعد خیره شد به گوشهای از یقهٔ بازِ زن.
زن هنوز داشت از مرگ میگفت که چشمش به نگاه خیرهٔ پسر افتاد: هی آقا، چشمهایت را درویش کن.
پسر پوزخند زد: هه، خدا شفایت بدهد، با این سن و سال چرا باید به تو نگاه کنم، خدا شفایت بدهد.
زن موهای روی شقیقهاش را کنار زد: خدا، خودت را شفا بدهد؛ یائسگی بیماری نیست آقا، شهوت جنونآورِ امثال تو اسمش بیماری است.
باسلام سایت تابش http://tabesh.net/به منظور به تصویر کشیدن زیبایی های ماه مبارک رمضان یک دوره مسابقه عکاسی با موضوع رمضان برگزارمی کند.
برای شرکت واطلاع از این مسابقه به سایت تابش مراجعه نمائید
ودرضمن انتظارمی رود این موضوع رادر وب خود اطلاع رسانی کنید.پیشاپیش از بلند نظری تان ممنونم
مسابقه عکاسی با جوایز ارزنده خوشحال و ممنون می شویم که در این مسابقه شرکت کنید و و همچنین اطلاع رسانی کنید
ما به اطلاع رسانی شما نیازمندیم
رمضان مبارک