مترونوشت

اینجا فروپاشی ِ خودشیفتگی ِ تصویر است.

مترونوشت

اینجا فروپاشی ِ خودشیفتگی ِ تصویر است.

مترونوشت شماره یکصد و هجده

پیرمرد در ازدحام جمعیت مترو گفت: قبل از انقلاب زمانی که گوشتها را توی قصابی پدرم آویزان می­کردیم مردم می­خندیدند که چرا لاشه­ها را اینگونه آویزان کرده­اید، حالا آدمها را ببین که چگونه از میله­ها آویزان شدند و هیچ کس نمی­خندد.

آنطرفتر شلوغی جمعیت زن و مردی را روبروی هم قرار داده بود.

زن از بزرگی سینه­هایش رنج می­کشید که چسبیده بود به بدن مرد.. و مرد هم احتمالا از بزرگ شدن آلت تناسلی­اش.

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد