ساعت 22:40 جمعه شب
ایستگاه دانشگاه امام علی
از پلههای ورودی ایستگاه پایین رفتم.
مسئول اتاق کنترل خواب بود.
وارد سکوی ایستگاه شدم.
هیچ جنبندهای آنجا نبود.
فضایی وهمآلود...
صدای موسیقی از بلندگوی ایستگاه شنیده میشد.
و هوهوی رعبانگیزی که همیشه از دالانهای هوا به گوش میرسد.
و بعد صدای تار از بلندگو در آواز دشتی...
به دیلمان که رسید از سکو پایین آمدم و روی ریل به طرف دهانهی تونل حرکت کردم.
چند دقیقه بعد، سکوت و سیاهی مطلق بود.
و لذت مرگ.