مترونوشت

اینجا فروپاشی ِ خودشیفتگی ِ تصویر است.

مترونوشت

اینجا فروپاشی ِ خودشیفتگی ِ تصویر است.

مترو نوشت شماره یکصد و بیست و هشت

از پنجره مترو به کوه­های شمال مسیر تهران-کرج خیره شده بودم که از برف روز گذشته سفید بود و ابری بزرگ بر آن سایه انداخته بود.

پرچم­های سیاهی در حاشیه راه برای محرم قد برافراشته بودند.

براق بودن پارچه­های آنها و تکان­هایشان در باد شدید، اروتیسمی را القا می­کرد که احساس کردم هر لحظه تیرهای پرچم به ارگاسم می­رسند.

مردی که در باغی کنار ریل، روی پشت­بام خانه بود، کابل آنتن در دست سقوط کرد و به سان تصویری از پنجره­ی مترو گذشت.

سینمای صامت پنجره را رها کردم؛ داخل مترو مردی داشت ذکر می­گفت و تسبیح می­چرخاند. دختری تجدید آرایش می­کرد و پسری از گوشه­ی صندلی او را نگاه می­کرد.

حقیقت ملموس درون مترو وهم بود و بیرون مردی سقوط کرده بود و تصویر گذشته بود.

نظرات 3 + ارسال نظر
امیر یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:26 ب.ظ

دمت گرم دوست عزیز٬خیلی خوشحال شدم که به وبلاگت برخوردم.
همش رو خوندم وبه نظر من بد نبود. با نظر اون دوست که گفته بود کارت ارزش ادبی نداره موافق نیستم٬ کار شما کاملا هنری وادبیه.
یک نوشته قرار نیست چیز جدیدی از بیرون به ما یاد بده٬بلکه سعیش باید این باشه تا موضوعی که مد نظرش هست رو از ناخود آگاه مخاطب بیرون بکشه کارهای شما این کار رو میکنه.

هم دانشکده ای یکشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 07:46 ب.ظ

این حرفا چه معنایی داره جز اینکه به درد به رختخواب کشوندن دخترا می خوره؟ شماها جز معتاد کردن دخترا کارکرد دیگه ای در این جامعه ندارید. زنده و یا مرده شما فرقی به حال این کشور نمی کنه جز اینکه زنده تون خانواده های بیشتری رو به باد می ده

[ بدون نام ] سه‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 04:16 ب.ظ http://www.whoami.blogsky

بازم لذت بردم....مرسی

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد