مترونوشت

اینجا فروپاشی ِ خودشیفتگی ِ تصویر است.

مترونوشت

اینجا فروپاشی ِ خودشیفتگی ِ تصویر است.

مترونوشت شماره یکصد و سی و دو

پسر روبروی من نشسته بود، از دوست دخترش پرسید: مگر خدا شیطان را به خاطر سجده نکردن از بهشت بیرون نکرده بود؟

دختر خندید. پسر ادامه داد: پس شیطان چگونه آمد و آدم و حوا را که وسط بهشت راه می­رفتند، فریب داد؟

دختر گفت: ایمیلش برای من هم آمده بود، با نمک. اما جالب بود.

مردی با سبیل نازک کنارشان نشسته بود، گفت: خدا خودش به شیطان به خاطر عباداتش این اجازه را داد که تا قیامت بتواند انسان را فریب دهد.

دختر خندید.

مرد کناری من، حدود پنجاه سال سن داشت؛ کلاهش را برداشت و دستی روی سرش کشید و گفت: موهای من کو؟

همه به سر سفید مرد نگاه کردیم که برق می­زد.

مرد گفت: آهان یادم آمد، من اصلا مو نداشتم.

نرسیده به ایستگاه اتمسفر، ریلها به اتوبان نزدیک شد؛ روی تابلوی تبلیغاتی بزرگی نوشته شده بود:  

احمدی نژاد، بانیِ البرز می­آید.

مرد کلاهش را بر سرش گذاشت و گفت: البرز ریشه در تاریخ دارد.

پسر روبرو خندید: استان البرز را می­گویند حاج آقا، نه رشته کوه البرز.

نظرات 4 + ارسال نظر
mohsen شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:32 ق.ظ http://baner20.blogfa.com/

سلام دوست عزیز اگه یه بنر یا هدر یه منوی فلش یا لوگو با طراحی عالی واسه وبلاگت میخوای یه سر به من بزن
(در ضمن اگه دوست داشتی منو با اسم ساخت بنر حرفه ای لینک کن بعد بهم خبر بده تا لینکت کنم)
http://baner20.blogfa.com/

[ بدون نام ] یکشنبه 12 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:02 ب.ظ

حس می کنم همه مترو نوشته هاتو باید به عنوان یک کلیت ببینم تا چیزی از فرم دسنگیرم بشه و یا حتی محتوا.چیزی که تا الان می تونم بگم اینه که مترو نوشته ها ت شرح ماوقع هستند با نثری تقریبا ادبی و کاملا رئالیستی .البته دو-سه تا از اونها کمی با بقیه تفاوت دارن و سمبلیک و سوررئال میشن.به لحاظ فرم با بقیه فرق دارن .میشه سر این انتخاب-ادبیات رئالیستی-بحث کرد که چرا این انتخاب؟آیا با ایده های تو جور در میاد؟ادبیات رئالیستی اگر با فرم همرا نباشه کسل کننده می شه . این خاصیت بیشتر مترونوشته هاته.دوست داشتم مفصل حرف بزنم.اما اون یه باری که تقریبا مفصل حرف زدم تو کم گفتی. من توی خوندن نوشته هات گرگیجه میگیرم.با خودم میگم نویسنده چی تو کلش می گذره..نمرین نوشتن؟تا کی؟پس چرا نوشته هات روند یک نواختی دارن-به جز چند استثنا؟من میدونم تو تمرین نوشتن می کنی.همه که نمی دونن.تو به سطحی ترین تلنگرهای ذهنیت اجازه ثبت و پابلیش شدن دادی که هیچ ارزش ادبی نداره توی بعضی از مترو نوشته هات که تعدادشون کم هم نیست.این کمی از گرگیجه من در برابر خوندن نوشته هاته.میخوام باز هم بگم اما از اونجایی که نیاز به پاسخ های تو دارم دوست دارم مفصل با هم حرف بزنیم.درباره اون مانیفست هم می خوام حرف بزنم.

تمام اونها شرح ماوقع نیست
ادبیات رئالیستی انتخاب شده (البته نه در همه اونها که برخی از اونا سورئال میشه) بیشتر در راستای همون امری است که قبلا و حضوری بهت گفتم. و شاید گفتنش اینجا برای مخاطب و خودم جالب نباشه. اما به واقع اینها تمرین نوشتن نیست. اینها همون نقد اجتماعی و سیاسی به زعم خودم در قالب روایت. روایتی که فرم های مدنظر تو رو در سطح دوم اولویت میدونه. کارهای فرمالیستی که وقف ادبیات بشه یا ادبیاتی که وقف فرمالیسم بشه جای بحث دیگه داره که اولویت بندی من واسه روایت کردن چیزه دیگه ای بوده

[ بدون نام ] یکشنبه 12 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:34 ب.ظ

نوشته جامعه شناسانه..قصد تو اهمیتی نداره وقتی خواننده احساس می کنه با متن ادبی مواجهه.اما ضعف میبینه در اون.خودت و من رو فریب نده.بعضی از متن هات کاملا تلاش ادبی تو رو نشون می ده در کنار تلاش به اصطلاح جامعه شناسانت.اگر اینها متنهای جامعه شناسانه اند.مترو و آدمهایی که باهاشون مواجه میشی میدان مطالعه تواند؟هر کدوم از ما بعد از سوار و پیاده شدن در مترو ممکنه حرفهایی بزنیم که تو در بعضی از متن هات می گی-مردی که دماغش رو به جایی چسبوند.دختری که آرایش می کرد.مردی که از پشت بام افتاد. بدون گره خوردن به امر کلی تری .همه این حرفها نگاه جامعه شناسانه من و تو اند؟وکاش به همه سوالام جواب می دادی..و شاید این هم گذاشتی توی الویتهای آخر.تلنگرهای سطحی ذهن یک ادم داخل مترو نه کار ارزشمند ادبیه نه یه واقعیت عمیق و مغفول مانده جامعه شناسانست.باز هم میگم به جز چند استثنا.که جریان غالب نوشته هات اونقدر حرصم میده که..

اول اینکه من نگفتم نوشته جامعه شناسانه.
نوشته ای که دغدغه اجتماعی داشته باشه نوشته ای لزوما جامعه شناسانه نیست. و من گفتم این دغدغه های اجتماعی و سیاسی در قالب روایت بیان میشه. روایت یعنی ادبیات. و این چیزی نیست که من بخوام اونو انکار کنم. نگاه کلی تو تقلیل میده همه چیزو
شاید اینجوری در مورد نوشته هام حرف زدن کمی قضیه رو پرت کنه چون داریم با پیش فرض صحبت میکنیم پیش فرض اینکه من چی گفته بودم
و این احتمالا شخص سومی را به دچار سو تفاهم میکنه

[ بدون نام ] دوشنبه 13 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:57 ق.ظ

اگر جای نوشته جامعه شناسانه بنویسم نقد اجتماعی و سیاسی باز هم قضیه فرقی نمی کنه و گر گیجه های من باقی مونده.نگاه کی کلیه؟کسی که به راحتی می گه روایت یعنی ادبیات یا کسی که به جمله های یه متن ارجاع می ده؟ ضمن اینکه در کنار تکه تکه کردن متن باید نگاه کلی هم به اون داشت. اتفاقا منظور من اینه که حرفای گذشته تو درباره مترو نوشته هات اصلا اهمیتی نداره . من با متن تو مواجهم .و متن تو به من گفت که باید به عنوان یه متن ادبی باهاش برخورد کنم .و این کلنجار اهمیتی نداره به خصوص وقتی هر دو می دونیم که یک نوشته ادبی در دل خودش می تونه یه نقد سیاسی و اجتماعی باشه.کار ادبی و اجتماعی تو پابه پای هم توی مترو نوشته هات پیش می رن و مهم نیست تو چطور اون ها رو اولویت بندی کردی.بزرگترین مشکل من با متن هات رئالیستی بودن اون هاست.ادبیاتی که وقف فرمالیسم بشه و فرمالیسمی که وقف ادبیات بشه چه ربطی به حرفهای من داشت؟ منظورت اینه که من یه جورایی در بند فرم شدم و از هر چه جز اون غافلم؟با ارجاع دادن منو تفهیم کن..هنوز جای بحث هست .که من تک تک پاسخ های تو رو به رخت بکشم تا بفهمیم کی کلی گویی کرده..به جوابهای خودت و من نگاه کن.از اولین سوالهای من این بود:چرا ادبیات رئالیستی؟به عنوان یه خواننده این سوالو پرسیدم و گر گیجه من هم بیشتر از همینه..و یک سوال دیگه این که در خیلی از متن هات هیچ گره ای با امر سیاسی و اجتماعی برقرار نکردی..پس چطور ادعا می کنی نقدت اجتماعی و سیاسیه؟البته از انتخابی که کردی-ادبیات رئالیستی-باید انتظار اتصال به امر کلی تر رو ُکمتر داشت..بلاخره..

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد