میشود دیگر هل نداد؟
هی تکان پشت تکان. مترو ایستاد
درها بسته بود و چراغها خاموش و وسط تونل خفه بود
صدایی گفت: مترو پدر ندارد
هاشمی استعفا داد و قالیباف نتوانست پول بگیرد
پایِ مردی بزرگ روی پای کوچک مردی کوچک بود که صدایش درآمد
بوی دهانها پیچیده بود و نفسها داشت کم میآمد
که کم آمده بود و کسی از حال رفت و یکی گفت: آب بدهید
بطری آب را دادم که آب دهانم در آن جمع شده بود
دختری بود که بیحال افتاده بود و آب را خورد و طعم دهانم را در دهانش حس کردم
ایستگاه بعد همه پیاده شدند
و من هنوز طعم دهانم را در دهان دختر حس میکردم
مامور ایستگاه آمد و گفت: شما بازداشت هستید
گفتم: چرا؟
دستبند زد و گفت: به دلیل نشر اکاذیب