مترونوشت

اینجا فروپاشی ِ خودشیفتگی ِ تصویر است.

مترونوشت

اینجا فروپاشی ِ خودشیفتگی ِ تصویر است.

مترونوشت شماره یکصد و پنجاه و هشت

مترو از میان تونلهای سیاه می‌گذشت.

پسر خیره شده بود به جایی نامعلوم.

وقتی مترو ترمز گرفت، بهانه شد؛ دستش لغزید و فرو افتاد در دست دختر.

آب دهانش را فرو داد و استخوان گلویش بالا و پایین رفت.

دختر چند لحظه بیشتر دوام نیاورد. دستش را کشید بیرون و به پسر لبخند زد.

پسر گفت دستهای زمخت و کارگری من، هیچ وقت حس عاشقانه نخواهد داشت.

دختر گفت تمام تونلهای مترو را با دست کندی؟

پسر به دست‌هایش نگاه کرد و دیوارهٔ سیاه تونل.

قطار که ایستاد هنوز صدای تیشه به گوش می‌رسید.

نظرات 3 + ارسال نظر
س ارا چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:03 ب.ظ http://www.emptywords.blogfa.com

یه جورایی دلم واسه پسره سوخت!

آنا پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:43 ق.ظ http://soghinwest.wordpress.com

متروها برای چه کسی به کرج می رسند؟

پ درام یگانه معافی پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:06 ب.ظ http://tik-tic.persianblog.ir/

اون یک کارگره اون یه بازنده است
مثل من که یه اپراتور عوضی ام

./

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد