مترونوشت

اینجا فروپاشی ِ خودشیفتگی ِ تصویر است.

مترونوشت

اینجا فروپاشی ِ خودشیفتگی ِ تصویر است.

مترونوشت شماره یکصد و شصت و دو

برای چشم­های آمنه و چشم­های مجید

من اسید بودم.

مترو از من می‌سوخت.

چشمانش جایی را نمی‌دید.

او عشق بود و مرا کور کرد.

و من عشق نبودم، فقط اسید بودم که او را کور کرد.

و حالا قطره قطره به دستان عشق بر چشمان مترو فرو می‌ریزم.

مترو بوق می‌زند و ناله می‌کند. ایستگاه به ایستگاه می‌ایستد و التماس می‌کند. مترو، آدم گریه می‌کند در هر ایستگاه.

و من اسید بودم و قطره قطره به چشمان مترو فرو می‌رفتم.

مترو پیش از من نیز کور شده بود. از عشق نه از اسید. فقط دردش جای دیگر را می‌سوزاند.

بلندگو اعلام کرد: ایستگاه امام خمینی

مسافری گفت: برای دادگاه همین جا باید پیاده شوم؟ می‌خواهم انتقام بگیرم.

نظرات 1 + ارسال نظر
باران پنج‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:11 ب.ظ http://bojd.blogfa.com

و چقدر دردناک و خوشایند است این انتقام ... انتقام آدم خود خواهی که همه چیز را برای خودش می خواهد ...حتی زندگی و تمامیت او را ...
کاش کسی نه اسید را کشف می کرد نه اتم را و نه هسته را !

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد