مترونوشت

اینجا فروپاشی ِ خودشیفتگی ِ تصویر است.

مترونوشت

اینجا فروپاشی ِ خودشیفتگی ِ تصویر است.

مترونوشت شماره یکصد و شصت و هفت

در مترو ایستاده بودیم ناگهان خری گفت

بلندگوی مترو اعلام کرد: ایستگاه آزادی

پسر چشم سیاهی که آن حرف را زده بود با دوستانش قهقهه سر دادند: عجب خر خوش صدایی

زنی با بچه‌ای در بغل، میلهٔ مترو را محکم چسبیده بود.

قطار که ترمز گرفت در آستانهٔ فروپاشی پیش رفت و بچه در آستانهٔ افتادن.

بچه به مادرش گفت: من میله را محکم نگه می‌دارم؛ تو، من را محکم بگیر.

مردی نشسته بود؛ به کناری‌اش گفت: گور پدر خلیج فارس. برای ما فقط اسم مهم است. دریای خزر را از چنگمان در آوردند هیچ کس صدایش در نیامد.

قطار دوباره ترمز گرفت. زن با بچه‌اش دوباره در آستانهٔ فروپاشی پیش رفتند. پاشنهٔ کفش زن شکست.

بچه به مادرش گفت: این بار هر دوی­مان میله را محکم بگیریم و همدیگر را هم محکم بغل کنیم.

پسر چشم­سیاه به دوستانش اشاره کرد که سینه‌های زن را نگاه کنند.

مترو به ایستگاه صادقیه رسید. تکان وحشتناکی خورد و ترمز گرفت.

زن با بچه‌اش سقوط کرد. پسر چشم سیاه با دوستانش به جلو پرت شدند.

پاشنهٔ شکستهٔ زن در چشم پسر فرو رفت.

نظرات 1 + ارسال نظر
zigoli شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:48 ب.ظ http://www.zigoli.blogsky.com

behtarin filter shekan
www.zigoli.blogsky.com

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد