مترونوشت

اینجا فروپاشی ِ خودشیفتگی ِ تصویر است.

مترونوشت

اینجا فروپاشی ِ خودشیفتگی ِ تصویر است.

مترونوشت شماره یکصد و شصت و هشت

(برای رضا قاضی نوری و به یاد جنبش مه 68 فرانسه) 

مترو برای خودش داشت راه می‌رفت.

جایی که انگار بیابان بود، ترمز گرفت و گفت ایستگاه اتمسفر.

مسافران خندیدند. اما مترو جدی‌تر از قبل گفت: ایستگاه اتمسفر. بعد در‌هایش را باز کرد.

چند ماه طول کشید تا از کرج به تهران برسد.

وقتی رسید ترمز نگرفت. یکراست رفت روی ریلهای متروی داخل شهر.

به سمت تونل که می‌رفت ما طبقهٔ بالا بودیم و می‌دانستیم متروی دو طبقه وارد تونل نمی‌شود؛ گیر می‌کند.

چند ماه قبل جایی وسط بیابان، مترو ترمز گرفته بود و گفته بود ایستگاه اتمسفر.

مسافری گفت مترو توی فضا است.

من آنجا پیاده شدم. بیابان بود. هوای داغ خرداد آتش می‌بارید. مسافر‌ها آن بالا به من خندیدند. اما من جدی‌تر از قبل پیاده شده بودم.

چند ماه بعد متروی کرج داشت با سرعت به سمت تونل متروی داخل شهر می‌رفت. همه می‌دانستند مترو به دهانهٔ تونل گیر می‌کند اما هیچ کس نمی‌خندید.

اولین باران پاییزی داشت می­بارید.

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد