برای سجاد و شبنم
...
آمده بودند کسی را ببرند.
مترو شلوغ بود و ایستگاه شلوغ بود و همه تنها بودند که آنها سر رسیدند و کسی را گرفتند و بردند.
درهای مترو بسته شد که راه بیفتد.
راه که افتاد همه به فکر افتادند.
بلندگو اعلام کرد: مسافرین محترم همه بازداشت هستید.
درهای مترو بسته بود و زمزمهای به گوش نمیرسید.
سرها پایین بود.
مترو وسط تونل ایستاد. تاریک بود و سیاه.
درها باز شد و بلندگو اعلام کرد: مسافرینی که میخواهند پیاده شوند، همین جا که تاریک است بروند بیرون.
کسی از جایش تکان نخورد.
مانده بودیم که محبوس شویم.
درها دوباره بسته شد و قطار حرکت کرد.
چند بار ترمز گرفت و ایستاد.
ما همچنان سرهایمان پایین بود.
قطار وارد ایستگاه شد.
تابلوی ایستگاه سفید بود. نامی روی آن دیده نمیشد. ایستگاه بینام.
درهای مترو باز نشد.
ما مانده بودیم داخل واگنها و سرهایمان پایین بود.