مترونوشت

اینجا فروپاشی ِ خودشیفتگی ِ تصویر است.

مترونوشت

اینجا فروپاشی ِ خودشیفتگی ِ تصویر است.

مترونوشت شماره دویست

ایستگاه اکباتان مسافرهای زیادی سوار شدند.

آخرین قطار به سمت کرج بود.

خانواده‌ای با بچه‌های ریز و درشت آمدند طبقه بالا.

دختر بچه با صدای کشدار می‌گفت: مااااااماااان این مترو است؟ این مترو است؟

مادر گفت: بله! مترو است.

بچه دوباره پرسید: مترو است یا قطار؟

مادر جواب داد: مترو‌‌ همان قطار است.

بچه ادامه داد: پس چرا دو طبقه است؟

...

سر و صدای بچه‌ها یکسره به گوش می‌رسید.

بلندگو اعلام کرد: ایستگاه چیتگر

بعد صدا‌ها قطع و وصل شد.

-           ایست... ه ایران خودر...

-           مامان... این آقا چه جا..... خواب...

-           ...‌گاه ور.... ورد

نور‌ها کم می‌شد و صدای سوت می‌آمد.

بعد تاریک بود و همه جا سکوت.

-           آقا.... رسید.....

سکوت

-           ... رو تعطی.. ل

تکان‌های تهوع آور

-           بیدار ش...

سکوت

-           ولش.........

دوباره تکان و بعد تاریکی.

سکوت

-           آقا؟ آقا؟ این مترو است یا قطار؟  

...

مسافرهایی که صبح زود برای سوار شدن به اولین قطار، وارد ایستگاه شده بودند، مرد قد بلندی با شانه‌های افتاده را دیدند که با دست بند می‌برند.

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد