مترونوشت

اینجا فروپاشی ِ خودشیفتگی ِ تصویر است.

مترونوشت

اینجا فروپاشی ِ خودشیفتگی ِ تصویر است.

مترونوشت شماره دویست و سه

صبح سردی بود و همه جمع شده بودند توی لباس‌هایشان.

مترو حرکت کرده بود و مسافر‌ها ایستاده و نشسته سکوت کرده بودند.

هیچ کس به دیگری نگاه نمی‌کرد.

بلندگو نام ایستگاه‌ها را اعلام نمی‌کرد.

مترو ترمز می‌گرفت، در‌ها باز می‌شد، عده‌ای پیاده و مسافرهای جدیدی سوار می‌شدند.

در‌ها بسته می‌شد و حرکت می‌کرد.

تابلوی ایستگاه‌ها نیز سر جایش نبود.

اما همه می‌دانستند کجا باید پیاده شوند.

بلندگو همچنان در سکوت به سر می‌برد.

چراغ‌های مترو جابجا سوخته بود.

آنهایی که روشن بودند، پرپر می‌زدند که خاموش شوند.

تهویه مترو با شدت کار می‌کرد و باد سرد را فرو می‌داد به داخل واگن‌ها.

مترو سرعت گرفته بود که تکان خورد.

چپ و راست رفت.

انگار از جایش بلند شد.

شناور شده بود.

تمام تونل را آب گرفته بود.

مترو روی آب شناور بود و همچنان پیش می‌رفت.

یک نفر حالش به هم خورد و بالا آورد.

مترو به ایستگاه رسید.

بی‌آنکه نام ایستگاه برده شود.

عده‌ای پیاده و تعدادی جدید سوار شدند.

در‌ها بسته شد و مترو دوباره شناور روی آب به سمت ایستگاه بعد حرکت کرد.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد