مترونوشت

اینجا فروپاشی ِ خودشیفتگی ِ تصویر است.

مترونوشت

اینجا فروپاشی ِ خودشیفتگی ِ تصویر است.

مترونوشت شماره دویست و هفت

همه چیز خیس بود.

کفش‌ها نم کشیده بود.

لباس‌ها نم کشیده بود.

مو‌ها چکه می‌کرد.

بوی لباس‌های خیسِ به هم چسبیده خلسه وار پیچیده بود.

بیرون، باران بود و برف و سرما.

گرمای تن مسافر‌ها نشئه‌آور بود و این بار آزار نمی‌داد و همه را در آغوش هم کشیده بود.

مسافر‌ها در هم می‌لولیدند و بی‌آنکه بدانند تن به آغوش یکدیگر داده بودند.

چشم‌ها خیس بود و شور.

پولهای جیب مسافری آویزان بود و اسکناس دوهزارتمانی فرو افتاد.

نم کشیده بود و زیر کفش‌های خیس و گِل آلود از هم باز شد.

عکس روی اسکناس رنگ باخت؛ پاک شد و پاره.

مترو به ایستگاه که رسید و در باز شد، دختری با لاک‌های سیاه سوار شده بود و به سمت میله رفت.

دستش را بالا برد.

دهانش را باز کرد و میله را گاز گرفت.

صدای خرد شدن چیزی می‌آمد.

دندان بود یا آهن، مترو تکان خورد و مسافر‌ها در آغوش هم جابجا شدند.

دختر با لاک‌های سیاهش به سمت میلهٔ دیگری رفت و دهانش را باز کرد و گاز گرفت.

دندان بود یا آهن، که صدای خرد شدن آمد.

مترو تکان خورد و آب چکه می‌کرد از سر و روی مسافر‌ها.

نظرات 1 + ارسال نظر
خانم مهندس جمعه 20 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:12 ق.ظ http://banooyejavan.blogsky.com/

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد