مترونوشت

اینجا فروپاشی ِ خودشیفتگی ِ تصویر است.

مترونوشت

اینجا فروپاشی ِ خودشیفتگی ِ تصویر است.

مترونوشت شماره دویست و بیست و دو

دختر تند تند راه می‌رفت.

کفش‌هایش پاشنه داشت.

مو‌هایش را ریخته بود یک طرف صورتش.

زود سوار شد و نشست؛

 عطری از کیفش درآورد و به گوشه روسری آبی‌اش اسپری کرد.

بعد مسافرهای زیادی سوار شدند.

درها بسته شد و حرکت کرد.

مترو چند بار تکان خورد.

یک بار ایستاد و چراغ‌هایش برای چند دقیقه خاموش شد.

جمعیت زیاد بود و بوی عرق می‌آمد.

مترو دوباره حرکت کرد اما با تکان‌های زیاد.

دختر موبایلش را درآورد و شروع کرد به عکس گرفتن از مترو.

کناری‌اش گفت: چرا از مترو عکس می‌گیری؟

دختر یک عکس از ردیف روبرو و آدمهایی که نشسته بودند، گرفت.

همانطور که داشت عکس را روی موبایلش نگاه می‌کرد، جواب داد: می‌ترسم این مترو از کار بیفتد اما دوباره حرکت نکند.

این را گفت و سکوت کرد.

بعد خیلی سریع حرفش را پس گرفت و گفت: باید دوباره حرکت کند.

اما به ایستگاه بعد که رسید خیلی زود پیاده شد.

موقع پیاده شدن به هیچ کس توجهی نکرد.

عجله داشت.

پایش گیر کرد به چیزی.

انگار چیزی از کیفش افتاد.

صدای افتادن آمد اما دختر دیگر رفته بود و درهای مترو بسته شد.

مترو واقعا حرکت کرد.

تکان می‌خورد اما حرکت کرد و دور شد و چیزی از کیف دختر افتاده بود و کسی ندید.

فقط صدای افتادن آمد.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد