مترونوشت

اینجا فروپاشی ِ خودشیفتگی ِ تصویر است.

مترونوشت

اینجا فروپاشی ِ خودشیفتگی ِ تصویر است.

مترونوشت شماره دویست و بیست و چهار

مسافر‌ها سوار که شدند، تمام صندلی‌ها را نظامی‌ها گرفته بودند.

بیشتر آن‌ها درجه دار بودند.

نظامی‌ها با یونیفورم‌های یکدست، آرام نشسته بودند.

کسی اسلحه نداشت یا حداقل اسلحه‌ای دیده نمی‌شد.

بعضی از مسافر‌ها فکر کردند اشتباه سوار شدند.

یکی از نظامی‌ها کلاهش را برداشت و گفت: درست آمدید، مشکلی نیست.

دختر و پسری که با هم سوار شدند، دست هم را‌‌ رها کردند.

دختر یک شاخه گل مریم دستش بود.

به پسر گفت: بیا بگیر، برای تو گرفتم.

پسر به نظامی‌ها نگاه کرد و گفت: اینجا گل چه معنایی دارد؟

از انتهای واگن، سربازی با یک سبد بزرگ راه افتاده بود و داشت به همه مسافرها چیزی تعارف می‌کرد.

هر مسافر یک نارنجک از توی سبد برمی داشت.

دختر برنداشت، گفت من پیاده می‌شوم.

گل را گذاشت روی سبد و ایستگاه آزادی پیاده شد.

پسر دو تا نارنجک برداشت.

سرباز که نگاهش کرد، گفت: سهم دوستم را هم برمی دارم.

مترو وارد تونل شد.

پسر ضامن نارنجک‌ها را کشیده بود که صدای انفجار بلند شد.

بعضی از نظامی‌ها دیده بودند که پسر شاخه گل را هم از توی سبد برداشته بود.

نظرات 3 + ارسال نظر
حاج علی جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 04:36 ب.ظ http://s-minimal.blogsky.com

کاش پسرک هم پیاد میشد!

دیدار جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 04:55 ب.ظ http://valiasrst.wordpress.com

استعاره س فوق العاده یی بود خیلی متاثرکننده
کاش همه مثل آدمهای مترو شما دل و جرات واکنش و عمل داشتند
خیلی متاثر کننده

hs50 جمعه 9 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:05 ق.ظ http://www.snipers.ir

جالب بود مرسی

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد