مترو شلوغ بود.
مردی با موهای جوگندمی داشت به کناریاش میگفت: از عید نوروز قرار است بنزین لیتری هزار تومان بشود.
مترو تکان خورد و موبایل یک نفر افتاد زیر دست و پا.
سر و صدای مترو پر بود از شکایت و ناله.
مرد جوانی سیگاری درآورد و گذاشت گوشه لبش؛ سیگار را روشن نکرد.
رفت گوشهٔ واگن و تنبورش را درآورد و شروع کرد به نواختن.
ایستگاه دانشگاه امام علی سه مرد تنومند سوار شدند.
مترو که حرکت کرد به سمت مرد تنبورنواز رفتند.
با چماقهایشان کوبیدند روی سر مرد.
چندین بار میان شلوغی جمعیت چماقها بلند شد و فرود آمد.
ایستگاه میدان حر، مردان تنومند پیاده شدند.
همه ایستاده بودند و نگاه میکردند.
مترو وارد تونل که شد، یک نفر مچ دست تنبورنواز را گرفته بود و گفت: تمام کرده است.
دختری که موهایش را ریخته بود یک طرف صورتش، اشک از چشمانش جاری شد.
دست پسر کناریاش را فشرد.
ایستگاه نواب دختر به پسر کناریاش گفت: بیا پیاده شویم.
پسر ایستاده بود و داشت نگاه میکرد.
درها که بسته شد دختر گفت: چرا پیاده نشدی ابله؟
پسر به چراغ قرمز بالای در اشاره کرد: مگر ندیدی چراغ قرمز بود باید میایستادیم.
دختر دندانهایش را روی هم فشار داد و گونههای پسر را از دو طرف کشید: ای ابله مگر اینجا چهارراه است؟
مترو به سمت ایستگاه آزادی حرکت کرد.
بلندگوی مترو صدایش درآمد: مسافرین محترم همه شما به اتهام قتل نوازنده تنبور بازداشت هستید.
مترو میانهٔ تونل توقف کرد.
چراغها خاموش و روشن میشد.
از تهویه مترو، گاز عجیبی وارد واگن شد.
بعضیها جیغ کشیدند.
یک نفر داد زد: نگران نباشید این دوربین مخفی برای یک برنامه طنز است.
تا اونجایی که میگی به سمت آزادی حرکت کرد باید تموم میشد ...یه سوررئال خوب میشد ...
البته تو این شرایط نمیشه اسمشو سوررئال گذاشت دیگه!