درها که باز شد، روی سکو مرد جوانی برگشته بود و داشت به مرد پشت سرش میگفت: اِ.. اِ.. تو چقدر پررو هستی. دستت توی جیب من چه کار میکرد؟
مرد هم سرش را انداخته بود پایین و داشت چیزی میگفت.
مردم هل میدادند و مسافرهای روی سکو مثل موج، پخش شدند توی مترو.
مرد جوان سوار شده بود و مرد متهم جایی بین در مترو و سکو ایستاده بود.
مرد جوان همچنان داشت داد میزد: بله آقا دزد است، دستش توی جیب من بود.
درها بسته شد.
متهم نتوانست سوار شود.
روی سکو داشت جیبهایش را میگشت که یعنی مطمئن شود از خودش چیزی ندزدیدند یا لااقل اینطور وانمود میکرد.
موبایلش را درآورد نگاه کرد و همچنان داشت جیبهایش را میگشت.
متهم، پیراهن سفیدی داشت و دکمه بالای پیراهنش باز بود؛ وقتی مرد جوان داشت اتهام دزدی را به او میزد، زیاد اعتراض نمیکرد.
مترو به سمت ایستگاه دروازه دولت حرکت کرد.
یک نفر ظرف چهار لیتری را بالا برد و گفت: دیگر خسته شدم، میخواهم خودم را آتش بزنم.
دختری موهایش را یک طرف صورتش ریخته بود.
به طرف مرد خسته آمد و گفت: میشود خواهش کنم این کار را نکنید؟
مرد خسته، صدایش را نازک کرد (میخواست تقلید صدای دختر را بکند): نه خانم، نمیشود.
دو نفر خندیدند: ایول
دو نفری که خندیده بودند کیف چرمی داشتند و داخل کیفها معلوم نبود که چه چیزهایی داشتند.
ایستگاه دروازه دولت مسافرهای زیادی پیاده شدند.
وقتی مترو حرکت کرد، اطراف مرد خسته خلوت شده بود.
چهار لیتری را بالا برد؛ درش را باز کرد و مایع داخلش را ریخت روی سرش و سرازیر شد تا روی شلوار و کفشش.
مرد چاقی که سینههای بزرگ و افتادهای داشت، خندید: نترسید وایتکس است، بوی وایتکس میدهد.
مردِ خسته، فندک کشید.
وقتی شعله، مرد را گرفت؛ مسافرها مات و مبهوت ماندند.
تا به خودشان آمدند، بوی گوشت و پوست سوخته تمام واگن را گرفته بود.
یک نفر همان جا استفراغ کرد.
پیرمردی گریهاش گرفته بود.
دختر دکمه ارتباط با راهبر را فشار داد: آقا اگر ممکن است مترو را برگردانید به عقب.
مترو ترمز گرفت.
به سمت عقب حرکت کرد.
آتش زبانه کشید و بعد مردی که ظرف چهارلیتری دستش بود.
دختر، ظرف مرد را با بطری آب عوض کرد.
مردِ خسته، بطری را روی سرش ریخت و فندک را آتش زد.
اینم واقعا عالی بود..
اما چرا فقط یه نفر از بین جمع به اقاهه گفت این کارو نکن؟برای بقیه مهم نبود اصلا؟
توی اون داستانتون که اون دختر و پسر رو اومدن بردن ،کسی اعتراض نکرد؟
man avvalin bare miam blogeto mibinam.idash kheili khube monteha ye meghdar tu tosife sahne moshkel dare.ye moredesh inke malum nabud too kifaye charmi chia dashtan.ham bi morede ham bayanesh zayife vali dar kol ali bud