قطار میرود
تو میروی
تمام ایستگاه میرود
و من چه بدبختم که مترو
فقط برای من، جا نداشت.
مرد به جوان کناریاش گفت: بعله جناب، یه ضربالمثل انگلیسی میگه من اونقدر پول ندارم که جنس ارزون بخرم. میدونی این از یک فکر حسابی بر میاد که ما ایرانیها نداریم. جوان به بیرون نگاه کرد و گفت: ولی من واقعا اونقدر پول ندارم که جنس گرون بخرم.
بلندگوی مترو اعلام کرد ایستگاه چیتگر. جوان بلند شد و رفت. مرد رو به من کرد و گفت واقعا این مردم مغز ندارن...
چشمانم را بستم و به شیشه تکیه دادم که یعنی خوابم میآید.
دختر کمکم داشت تلف میشد. پسر جوانی برای خودشیرینی گفت بعد از تحریمها و قطعنامهها اوضاع بدتر از این هم میشه. مرد جوان دیگری گفت باید اینجا رو هم بدهند به قرارگاه خاتم الانبیا فعلا که خوب کار میکنند. پیرمردی گفت هر روز اوضاع بدتر میشه. زن چادری گفت حقمون همینه. سیستم خنک کننده مترو دوباره شروع به کار کرد. دهان همه بسته شد و دیگر کسی حرف مفت نزد.
پیرمرد وسط مترو راه میرفت و میگفت ای خدا تا کی بخوابیم جدا..
مترو ترمز وحشتناکی گرفت
همه مسافران به جلو پرت شدند
پیرمرد افتاد و سرش به گوشهی واگن خورد و
جان به جان آفرین تسلیم کرد
مرد با غرولند از آن طرف واگن آمد به طرف من و گفت واقعا که .. لااقل سیر میخورند سوار مترو نشن خفه شدم از بوی سیر.
مرد چند لحظه ایستاد و گفت ای بابا انگار همه سیر خوردن اینجا هم بوش داره خفم میکنه
گفتم آقا لطفا اون تکه سیر رو از توی سبیلهاتون در بیارید
مرد گلویم را گرفت و گفت بچه سوسول چی فکر کردی