مترونوشت

اینجا فروپاشی ِ خودشیفتگی ِ تصویر است.

مترونوشت

اینجا فروپاشی ِ خودشیفتگی ِ تصویر است.

مترو نوشت شماره هشتاد و نه

 

روز اول / نظاره گر به جمعیتِ منتظر و هول دادنهای زمان ورود مترو به ایستگاه: واقعا متاسفم!

روز دوم/ در میان جمعیت در حال سوار شدن: دوست عزیز لطفا هول نده...

روز سوم/ همان مکان: حیوون حواست کجاست؟

روز چهارم/ همان مکان: آقا هول بده

استحاله در فرهنگ عامه 

مترو نوشت شماره هشتاد و هشت

 

همیشه تصور می­کردم صندلیهای مترو را کسانی می­گیرند که همان ایستگاه اول سوار می­شوند. مدتی است همیشه ایستگاه اول سوار می­شوم اما باز هم ایستاده­ام و گاهی در ایستگاه بعد که در باز می­شود پرت می­شوم بیرون. دیروز یک نفر توی مترو می­گفت ما از همان اول انقلاب بودیم 

 

مترو نوشت شماره هشتاد و هفت

 

هر آزادی اشارتی است به اسارتی دیگر، این را زمانی در می­یابی که از شلوغی درون مترو رهایی پیدا کنی و بعد یادت بیفتد اینجا ایران است و دوستانت را می­برند و محکوم می­کنند و جوانی­شان را می­ستانند و در همین زمان عده­ای در افیون جام جهانی به نشئگی افتاده­اند. وقتی که دیگر نفسی برای زنده ماندن نیست چگونه برخی هوار می­کشند که انگلیس کوفتی قهرمان شود یا هر تیم مسخره­ی دیگر. 

  

مترو نوشت شماره هشتاد و شش

 

دو ایستگاه مانده بود به آزادی مترو وسط راه ترمز کرد برق مترو قطع شد همه جا سیاه بود بدون تهویه همه داشتند خفه میشدند. صدای شکستن شیشه­ها آمد بعد صدای فریاد. به ما حمله کرده بودند بعضی را کشتند. پولها را بردند و عده­ای را به اسارت گرفتند. هنوز از مدافعان حقوق بشر خبری نشده است.

مترو نوشت شماره هشتاد و پنج

 

مترو شلوغ بود. زنی میان جمعیت راه باز می­کرد و می­گفت: به خدا گدا نیستم مجبورم... در فاصله­ی کمی که چشمانم می­توانست زن را زیر نظر بگیرد چیزی حدود سه هزار و پانصد تومان پول جمع کرد. در نظر بگیرید که مترو چند واگن دارد و این زن تا شب می­تواند چند بار مترو عوض کند.

 پانوشت: درآمد خوب برای کسی است که به خدا گدا نیست بلکه به انسانها گداست.