روز اول / نظاره گر به جمعیتِ منتظر و هول دادنهای زمان ورود مترو به ایستگاه: واقعا متاسفم!
روز دوم/ در میان جمعیت در حال سوار شدن: دوست عزیز لطفا هول نده...
روز سوم/ همان مکان: حیوون حواست کجاست؟
روز چهارم/ همان مکان: آقا هول بده
استحاله در فرهنگ عامه
همیشه تصور میکردم صندلیهای مترو را کسانی میگیرند که همان ایستگاه اول سوار میشوند. مدتی است همیشه ایستگاه اول سوار میشوم اما باز هم ایستادهام و گاهی در ایستگاه بعد که در باز میشود پرت میشوم بیرون. دیروز یک نفر توی مترو میگفت ما از همان اول انقلاب بودیم
هر آزادی اشارتی است به اسارتی دیگر، این را زمانی در مییابی که از شلوغی درون مترو رهایی پیدا کنی و بعد یادت بیفتد اینجا ایران است و دوستانت را میبرند و محکوم میکنند و جوانیشان را میستانند و در همین زمان عدهای در افیون جام جهانی به نشئگی افتادهاند. وقتی که دیگر نفسی برای زنده ماندن نیست چگونه برخی هوار میکشند که انگلیس کوفتی قهرمان شود یا هر تیم مسخرهی دیگر.
دو ایستگاه مانده بود به آزادی مترو وسط راه ترمز کرد برق مترو قطع شد همه جا سیاه بود بدون تهویه همه داشتند خفه میشدند. صدای شکستن شیشهها آمد بعد صدای فریاد. به ما حمله کرده بودند بعضی را کشتند. پولها را بردند و عدهای را به اسارت گرفتند. هنوز از مدافعان حقوق بشر خبری نشده است.
مترو شلوغ بود. زنی میان جمعیت راه باز میکرد و میگفت: به خدا گدا نیستم مجبورم... در فاصلهی کمی که چشمانم میتوانست زن را زیر نظر بگیرد چیزی حدود سه هزار و پانصد تومان پول جمع کرد. در نظر بگیرید که مترو چند واگن دارد و این زن تا شب میتواند چند بار مترو عوض کند.
پانوشت: درآمد خوب برای کسی است که به خدا گدا نیست بلکه به انسانها گداست.