مترونوشت

اینجا فروپاشی ِ خودشیفتگی ِ تصویر است.

مترونوشت

اینجا فروپاشی ِ خودشیفتگی ِ تصویر است.

مترو نوشت شماره یکصد و سگ

مرد فرو رفته بود توی صندلی مترو. از ایستگاه اتمسفر که گذشت دیگر به حالت خلسه فرو رفت. گفت: حاجی هل نده نمیخوام برم بهشت.

پیرمرد روبرویش گفت: توی این مملکت یا باید بمونی و به اجبار بفرستنت بهشت یا مجبورت می­کنند از این مملکت بری به بهشت دنیوی. مرد با چشمان بسته گفت: هیچ چیز مرموزتر از هیچ نیست.

دختر کناری گفت: تفاوتش توی همین سیگار کشیدن و مشروب خوردن است. مرد بیدار شد و گفت: هیچ جا هیچ خبری نیست.

پیرمرد گفت: کاش توی مترو هم مثل ماشین می­شد جلوی راه رو ببینیم که به کجا داریم میریم....

مترو نوشت شماره یکصد و غم

مرد حدود سی سال سن داشت عینک فلزی و ریش بزی.

گفت: یعنی محروم از تحصیل شدی، دیگه هیچ وقت نمیذارن فوق لیسانس بخونی؟

گفتم: خب آره دیگه...

لبخند مسخره­ای زد و گفت: برای شما بد هم که نشد حکومت که عوض بشه شما محرومین از تحصیل، وزیری چیزی میشین. بعد هم باز خندید.

...گفتم به شرفم سوگند که وزارت بر شما مردم از آب بینی بزی، کم ارزشتر است.

بعد دوباره چشمم به ریش بزی­اش افتاد.

مترونوشت شماره یکصد و شش

پسر جوان با شور و حال زیادی در حال خواندن کتاب آموزش زبان فرانسه بود.

مرد روبرویش نشسته بود.

ایستگاه چیتگر که رسیدند جسارت به خرج داد و پرسید چرا فرانسه می­خوانی؟

پسر جوان پاسخ داد: به زودی از ایران خواهم رفت کانادا...

...مرد گفت: عاقبت جز ما پیرمردها کسی اینجا باقی نخواهد ماند.

پسر جوان گفت شما که بیست و پنج شش سال بیشتر ندارید.

مرد خندید...

مترونوشت شماره یکصد و پنج


بعد از شنیدن این خبر یاد همینگوی دوباره زنده شد

صبح امروز مسافران خط یک متروی تهران در ایستگاه پانزده خرداد، به دلیل خودکشی پیرمردی حدوداً 60 ساله، 30 دقیقه در داخل تونل و 25 دقیقه در ایستگاه امام خمینی (ره)، معطل شدند. بر اساس خبرنگار شاهد این ماجرا مسافرانی که در تونل مانده بودند به دلیل خاموش بودن سیستم تهویه قطار مجبور به شکستن شیشه‌ها شدند

مترو نوشت شماره یکصد و چهار

مردی که کنارم نشسته بود در دفترچه یادداشتش نوشت:

به بهشت نمی­روم اگر مادرم آنجا نباشد...