دختر تند تند با کفشهای پاشنه دار سوار شد.
دستی دور گردنش کشید و دنبال چیزی بود.
چند ایستگاه بعد دختر از میلهٔ مترو آویزان شد.
مترو تکان خورد و میله کنده شد و افتاد.
یک طرف میله روی سر مردی افتاد که شانههای استخوانی پهنی داشت.
خون از سرش جاری شد.
صدایش در نیامد.
دختر تعادلش را حفظ کرد و نیفتاد.
طرف دیگر میله همچنان وصل بود و چند مسافر به میلهٔ آویزان نگاه کردند و خندهشان گرفت.
میله مترو بالا و پایین میرفت و از یک سر آن خون میچکید.
خون که تمام شد، میله دیگر بالا و پایین نرفت و آویزان شد به پایین.
بعد مترو تکان خورد و صدای جیغ از واگنهای ابتدایی شنیده شد.
صدای جیغ لحظه به لحظه نزدیکتر میشد.
از ریل کناری، مترویی با شیشههای شکسته و مسافرهایی خون آلود، با سر و صدا عبور میکرد.
صدای فریادها نزدیک شد.
صدای خرد شدن آهن و شیشه هم به گوش میرسید.
مسافرها دیده بودند که مترو تا خورده بود و داشت برمی گشت روی خط کناری.
چیزی نگذشت که تمام واگنها تا خورد و روی ریل کناری برگشت.
خط سایهٔ تیرهای روی دیوارهٔ مترو بود.
مسافرها با سر و صورتی خونین، از در و دیوار مترو آویزان بودند.