مترونوشت

اینجا فروپاشی ِ خودشیفتگی ِ تصویر است.

مترونوشت

اینجا فروپاشی ِ خودشیفتگی ِ تصویر است.

مترونوشت شماره دویست و سی و سه

دختر تند تند با کفش‌های پاشنه دار سوار شد.

دستی دور گردنش کشید و دنبال چیزی بود.

چند ایستگاه بعد دختر از میلهٔ مترو آویزان شد.

مترو تکان خورد و میله کنده شد و افتاد.

یک طرف میله روی سر مردی افتاد که شانه‌های استخوانی پهنی داشت.

خون از سرش جاری شد.

صدایش در نیامد.

دختر تعادلش را حفظ کرد و نیفتاد.

طرف دیگر میله همچنان وصل بود و چند مسافر به میلهٔ آویزان نگاه کردند و خنده‌شان گرفت.

میله مترو بالا و پایین می‌رفت و از یک سر آن خون می‌چکید.

خون که تمام شد، میله دیگر بالا و پایین نرفت و آویزان شد به پایین.

بعد مترو تکان خورد و صدای جیغ از واگن‌های ابتدایی شنیده شد.

صدای جیغ لحظه به لحظه نزدیک‌تر می‌شد.

از ریل کناری، مترویی با شیشه‌های شکسته و مسافرهایی خون آلود، با سر و صدا عبور می‌کرد.

صدای فریاد‌ها نزدیک شد.

صدای خرد شدن آهن و شیشه هم به گوش می‌رسید.

مسافر‌ها دیده بودند که مترو تا خورده بود و داشت برمی گشت روی خط کناری.

چیزی نگذشت که تمام واگن‌ها تا خورد و روی ریل کناری برگشت.

خط سایهٔ تیره‌ای روی دیوارهٔ مترو بود.

مسافر‌ها با سر و صورتی خونین، از در و دیوار مترو آویزان بودند.

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد