مرد با تیشرت قرمز و بینی عقابی یکوَری روی صندلی نشسته بود، طوری که کفشهایش روی صندلیِ کناری قرار داشت و جای یک نفر را گرفته بود.
داشت با صدای بلند با مسافرهای ردیف روبرو حرف میزد.
چراغهای مترو یک بار خاموش و روشن شد.
مرد با صدای خشدار و بلند، داشت به روبرویش میگفت: اصلا اینها با خودشان چه فکری کردند؟
دو آقای روبرو سرشان را به نشان تایید تکان دادند و یکی از آنها با لبخند گفت: حق با شماست.
دستفروش داشت بستههای ۱۲ تایی خودکار میفروخت.
مرد با تیشرت قرمز او را صدا زده بود که یک بسته خودکار بخرد؛ ایستگاه دروازه دولت چند مامور وارد مترو شدند و دستفروش را با خود بردند.
یکی از مسافرهای ردیف روبرو گفت: به خاطر اجلاس عدم تعهد است.
مامورها که وارد شدند مرد با تیشرت قرمز، انگشتش را به سمت پایین و پشت سر یکی از مامورها نشانه گرفت و گفت: افتاد... افتاد
مامور، پشت سرش را نگاه کرد؛ چیزی نبود.
ایستگاه فردوسی وقتی دو مسافر دیگر سوار شدند، مرد با تیشرت قرمزش دوباره انگشت را به پایین و پشت سر آنها نشانه گرفت و گفت: افتاد... افتاد
مسافرها نیم نگاهی کردند و بیتوجه به انتهای واگن رفتند.
آنجا دختر دست پسر را که گرفت، پسر نجوا کرده بود: ای کاش دستها و گونههایت برای همیشه سرد بود.
دختر ولی حرفش را ادامه میداد: دکترها گفتند این عفونت به نیروهای ماورایی مربوط است این بار شیاف استفاده میکنم.
بعد دستهایش را در هوا تکان داد و شروع کرد به توضیح دادن: شیاف واژن به شکل کروی است و برای معالجه عفونت واژن مصرف میشود.
ایستگاه ولیعصر پیرمردی با عصای چوبی و قد کوتاه سوار شد.
نور مترو بیشتر شده بود.
تهویهها با قدرت بیشتری کار کردند.
پیرمرد لبخند مهربانی داشت و یک بسته نان زیر بغل گرفته بود.
مرد با تیشرت قرمزش انگشت اشاره به پایین و پشت سر پیرمرد گفت: افتاد.. افتاد
پیرمرد برگشت و نگاه کرد؛ چیزی نبود.
مرد این بار با بینی عقابیاش گفت: افتاد.. افتاد
پیرمرد دوباره برگشت و دو قدم هم به عقب رفت و نگاه کرد؛ چیزی نبود.
مرد دستهای زمخت و بزرگش را به طرف بینی عقابیاش برد و شروع کرد به خندیدن؛ این بار رویش را به سمت دیگری چرخانده بود و داشت قهقهه میزد. از نیمرخ، بینی عقابیاش بیشتر به چشم میآمد.
بعد که خندید به ردیف روبرویش گفت: اصلا اینها با خودشان چه فکری کردند؟ من عینک آفتابی هم دارم، ببینید.
دو مرد روبرو با سر تایید کردند و یکی از آنها گفت: حق با شما است.
بلندگو صدایش در نیامد.
قشنگ بود
کارت درسته
سری هم به ما بزن
www.tivaproject.com
خیلی اتفاقی با این وبلاگ آشنا شدم
و هنوز نمی دانم چرا بعضی نوشته ها دیده نمی شود
چرا بعضی نوشته ها نباید خوانده شود
بعضی از اینها فوق العاده است و خیلی بی ادعا.
نمی دانم این نام مستعار شما است یا نام واقعی اما منتظر کارهای بیشتری هستم
oftad...oftad
kheili khub bud makhsusan akharesh k bolandgu sedayash dar nayamad