مترونوشت

اینجا فروپاشی ِ خودشیفتگی ِ تصویر است.

مترونوشت

اینجا فروپاشی ِ خودشیفتگی ِ تصویر است.

مترونوشت شماره یکصد و بیست و نه

قطار در ایستگاه صادقیه توقف کرده بود؛ در انتظار زمان حرکت.

زمان حرکت و درها در حال بسته شدن بود که مرد خودش را پرت کرد داخل و آمد نشست کنار من.

دستم را از زیرش کشیدم.

گفت: اِ؟ دست شما بود؟

مترو جایی است که آدم­های زیادی کنار هم هستند و همه سعی می­کنند به یکدیگر نگاه نکنند.

اما همه می­دانند که در حال دیده شدن هستند.

مرد انگشت کوچکش را در بینی­اش فرو کرد، چرخاند، بیرون آورد؛ چیزی کش آمد، کنده شد و به کنار صندلی مالیده شد.

این کار آنقدر آشکار و بی­ملاحظه انجام شد که هیچ­کس ندید.

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد