مترونوشت

اینجا فروپاشی ِ خودشیفتگی ِ تصویر است.

مترونوشت

اینجا فروپاشی ِ خودشیفتگی ِ تصویر است.

مترونوشت شماره یکصد و سی و چهار

مرد میخ بزرگی را از کیفش بیرون آورد و نشست وسط مترو. 

 با چکش به جان میخ افتاد تا کف مترو را سوراخ کند.

گفتم آقا این چه کاری است که می­کنید؟

گفت جای خودم است دارم سوراخش می­کنم؛ اینجا دیگر دریا نیست که با سوراخ من همه غرق شوید.

گفتم صدایش آزاردهنده است.

کف زردی از دهانش بیرون آمد و ریخت کنار پایش؛ با پشت دستش کف را تمیز کرد و بعد، از جیبش هدفون و موزیک پلیری درآورد و گفت: تا من سوراخ می­کنم، شما آهنگ گوش دهید.

زیگفرید حلقه نیبلونگ واگنر را که گوش می­دادم مرد همچنان داشت سوراخ می­کرد.

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد