ایستگاه توپخانه جمعیت زیادی هجوم آوردند و سوار شدند.
تمام دستگیرههای تبلیغاتیِ آویزان از میلههای مترو، با نوشتهای پوشانده شده بود:
تا توقف حکم اعدام، خود را از این دستگیرهها آویزان میکنیم.
مسافرها به سمت دستگیرهها رفتند و بندهای دستگیرهها را در گردن انداختند.
چند دقیقه به هم نگاه کردند و در یک لحظه همه آویزان شدند.
سراسر مترو بدنهای آویزانی در حال تکان خوردن بود.
ایستگاه آزادی مترو توقف کرد؛
صدایی از بلندگوی مترو: مسافرین محترم حکم اعدام متوقف شد.
(عزاداران کرج)
ایستگاه کرج شلوغتر از همیشه بود.
ساعت 7 صبح بود و از دهان همه بخار بیرون میآمد.
دستهای همه توی جیبهایشان بود.
لحظه به لحظه به جمعیت اضافه میشد.
عدهای میگفتند از این هم بدتر میشود؛ هنوز بنزینها تمام نشده است.
مردی گفت: فعلا مردم از 80 هزار تومان خوشحالند.
بلندگوی ایستگاه اعلام کرد:
مسافرین محترم به علت هدفمندی و عدم تخصیص اعتبارات مترو، از امروز تا اطلاع ثانوی مترو تعطیل است؛ لطفا ایستگاه را ترک نمایید.
همهمهای بالا گرفت. مردی گفت: از سر بدبختی آمدم کرج خانه گرفتم.
عدهای داشتند داد میزدند.
زنی لنگ لنگان داشت ایستگاه را ترک میکرد و میگفت: بدبخت شدیم. پیرمردی شنید و گفت: بدبختی تازه اولش است، از این بدتر هم میشود.
یک نفر فریاد میزد: هیچ کس از ایستگاه خارج نشود، همینجا میمانیم.
چند دانشجو خندیدند.
مردی از وسط جمعیت پرید روی ریل.
داد زد: من متروی تهران-کرجم... من متروی تهران-کرجم.... بووووووووووووووووق
عدهای شروع کردند به خندیدن. پیرزنی گفت: بیچاره، دیوانه شده است.
بلندگو به صدا در آمد: مسافر محترم برگرد روی سکو.
مرد داد زد: من مسافر نیستم. من متروی تهران-کرجم. من مسافر نیستم. مسافرها آن بالا منتظرند. من متروی تهران-کرجم... بووووووق
روزهای بعد مسافران، کنار اتوبان تهران-کرج مردی را میدیدند که میدود و فریاد میزند: من متروی تهران-کرجم.... بوووووووووووووق.
قطار در ایستگاه صادقیه توقف کرده بود؛ در انتظار زمان حرکت.
زمان حرکت و درها در حال بسته شدن بود که مرد خودش را پرت کرد داخل و آمد نشست کنار من.
دستم را از زیرش کشیدم.
گفت: اِ؟ دست شما بود؟
مترو جایی است که آدمهای زیادی کنار هم هستند و همه سعی میکنند به یکدیگر نگاه نکنند.
اما همه میدانند که در حال دیده شدن هستند.
مرد انگشت کوچکش را در بینیاش فرو کرد، چرخاند، بیرون آورد؛ چیزی کش آمد، کنده شد و به کنار صندلی مالیده شد.
این کار آنقدر آشکار و بیملاحظه انجام شد که هیچکس ندید.