مترونوشت

اینجا فروپاشی ِ خودشیفتگی ِ تصویر است.

مترونوشت

اینجا فروپاشی ِ خودشیفتگی ِ تصویر است.

مترونوشت شماره یکصد و چهل تکه

بلندگو اعلام کرد: مسافرین محترم قطار به مقصد ایستگاه گلشهر به صورت تندرو است و فقط در ایستگاه­های کرج و گلشهر توقف خواهد داشت.

هجوم مردم بیشتر از قبل شد. مترو هنوز درهایش را باز نکرده بود.

مقابل هر در، جمعیتی حدود 100 نفر ایستاده بود. چراغ کنار واگن روشن شد. درها باز شد. جمعیت هجوم آورد. میانه­ی جمعیت بودم. داخل که شدم مردی از زیر دست و پا بلند شد و مشتی روانه­ی صورت پشت سرش کرد. فرصت نداد که مرد بگوید از پشت سر هل داده بودند.

جمعیت مرا به طبقه بالا برد. تمام صندلی­ها پر شده بود. مردی 50 ساله و ریز نقش با صورتی استخوانی خودش را پرت کرد توی یکی از ردیف­های 4 صندلی. یک صندلی آنجا خالی بود. دستی مقابلش سد شد و گفت اینجا را برای بچه­هایم گرفته­ام (منظورش همسرش بود).

مرد ریز نقش، نصف جثه مردِ نشسته را داشت. چهره­اش خیس عرق بود. خون به چهره­اش نشست؛ گفت مگر ارث پدرت است! گمشو کنار مرتیکه. پایش را روی پای من فشرد و به سمت صندلی خودش را پرت کرد.

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد