پیرمرد دستش را در جیبش کرد و دستمالی بیرون آورد.
بینی اش را پاک کرد و از تو پرسید: می دانی چرا ماهی وقتی از آب بیرون می آید، می میرد؟
تو فقط لبخند زدی.
پیرمرد گفت: برای اینکه از آب بیرون آمده است.
و تو باز هم لبخند زدی و سرت را برگرداندی به طرف دختر کناریات که هدفون در گوش داشت و صدای موزیک به گوش می رسید:
– همیشه کم میارمت، همیشه کم میارمت
...
و تو که دستهایت لرزید و گرم شد. داغ شد و ذوب شد و در نهایت فرو ریخت و چکید که دختر به پایین نگاه کرد و تا ایستگاه قیطریه صدای آهنگ مدام تکرار می شد که: همیشه کم میارمت، همیشه کم میارمت
و از ایستگاه که بیرون آمدی، ماشینی تو را زیر گرفت و تو نقش بر خیابان شدی و لحظه آخر سرت به آسمان بود که ابری بود و باران را تف می کرد روی صورتت.
درست قبل از مردن شنیدی صدای موزیک بلند از توی ماشینی که تو را زیر گرفت، تکرار می کرد: همیشه کم میارمت، همیشه کم میارمت...
دختر آمد و دستهای داغ تو را که حالا سرد شده بود گرفت و تا ایستگاه مترو کشید.
پیرمردخودش را رساند بالای سرت و گفت: تو که نفس می کشی، بلند شو مترو آمد، باید سوار شوی.
دختر گفت: تاثیر کنیاک دیشب است.
شانس خود را برای برنده شدن یک دستگاه x6 به قیمت 260 میلیون تومان تست کنید
و صدها میلیون تومان جایزه در ماه فقط با عضویت رایگان
خوب بود... من دوست داشتم ماهی رو و دوست داشتم فضا رو... من چیزایی رو که میشه تفسیر شخصی کرد دوس دارم.
همین چیزهای ساده است که همه چیز را عوض میکند / اثر پروانه ایی /
اگر آن دختر / راک / گوش میکرد خودم بودم قطعاً /
chetori enghad ghashang minevisi???????!!!!!!!!!!! mahsharan