پیرمرد وسط مترو راه میرفت و میگفت ای خدا تا کی بخوابیم جدا..
مترو ترمز وحشتناکی گرفت
همه مسافران به جلو پرت شدند
پیرمرد افتاد و سرش به گوشهی واگن خورد و
جان به جان آفرین تسلیم کرد