مترونوشت

اینجا فروپاشی ِ خودشیفتگی ِ تصویر است.

مترونوشت

اینجا فروپاشی ِ خودشیفتگی ِ تصویر است.

مترونوشت شماره یکصد و هفتاد و کار

چراغهای ایستگاه خاموش بود.

مترو جلوی سکو توقف کرده بود. برخی می‌گفتند اصلا معلوم نیست چه کسی مترو را می‌راند.

به هر حال مترو به سمت ایستگاه آزادی می‌رفت.

عده‌ای هنوز تردید داشتند.

زنی از آن طرف سکو فریاد زد، اصلا تا زمانی که معلوم نشود این مترو را چه کسی می‌راند، کسی سوار نشود.

بلندگو اعلام کرد: مسافرین محترم مترو تا چند لحظهٔ دیگر آمادهٔ اعزام است.

چند نفر دیگر از سکوی روبرو فریاد زدند: مترویی که هنوز تهویهٔ درست و حسابی ندارد ارزش سوار شدن ندارد.

مسافران تردیدشان بیشتر شد.

آنهایی که آن سوی سکو بودند، برای آنهایی که این طرف بودند، اما و اگر می‌آوردند.

جمعیت را کنار زدم و سوار شدم.

مترو حرکت کرد.

داخل مترو هنوز مسافران بسیاری بودیم که جدی‌تر از قبل سوار شده بودیم.

مترو چند بار تکان سختی خورد و ما همچنان مشت‌هایمان را گره کرده و میله را گرفته بودیم.

نظرات 1 + ارسال نظر
بهنام سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:19 ب.ظ http://zehnekhakestari.blogfa.com

سلام
زیبا و عالی می نویسید
لذت بردم
ممنون

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد