پیرمرد وسط جمعیت: خدا رو شکر قبل از مردن فشار قبر را تجربه کردم. درهای مترو باز شد. پیرمرد زودتر از همه خود را به صندلی رسانده بود و نشسته بود توی فشار مترو به پیرمرد خیره شده بودم که چیز سفتی را پشتم احساس کردم
صندلی مترو حق کیست؟ آنکه زودتر آمده است یا آنکه تندتر می دود یا آنکه قویتر است و همه را کنار میزند
مدتی است که ما برای خلق یک نوشتهی روایی و یا توصیفی، دیگر حتی نمیگوییم: «نوشتیم». زمانی که بخواهیم قدرت یک نوشته را مثال بزنیم میگوییم سراسر تصویر بود. میگوییم همه چیز در این نوشتار به تصویر کشیده شده بود.
من آمدم تا مترو را بنویسم. تا نوشتار را از جذابیت تصویر نجات بدهم.
اینجا فروپاشیِ خودشیفتگی تصویر است.
برخی از مترونوشتها مفقود شده است و نتوانستم آنها را بیابم.
آنهایی که ماندند در اینجا انتشار می یابند.